دلنوشته بی تو ، زیر بارون سردم !
بوی خاک و نم .. اینم جالبه !
چتری که آخرین بار با تو زیرش بودم را میگیرم و همان کاپشنی که به چشمانت مرا زیبا میکرد ، پوشیدم
کفشهایم را به پا میکنم ، بندهایش را همانطور که دوست داشتی گره میزنم
اولین قدمم را که روی زمین میگذارم ، کفشهایم مانند چشمانم خیس میشود
چترم را باز نمیکنم ، میخواهم آنقدر خیس شوم تا رهگذران اشکهایم را نفهمند ،
همانطور که تو آنها را نمیفهمیدی !
این دلنوشته را در " ادامه مطلب " ، دنبال کنید ..