به اطرافم نگاه میکنم... تا حدی سعی میکنم اونطوری که میخوام زندگی پیش بره و شاکرم، شاکر حق، اما انگار همیشه و تو همه حال یک چیز کمه...
وقتی که دارم میخندم یکدفعه بدون هیچ دلیلی دلم میره به یه سمت دیگه... خندم خشک میشه... وقتی دور هم جمعیم یا تنهام باز هم گاهی اوقات ناخودآگاه فکرم میره به اون سمت... نمیدونم چرا... چرا این بازی واسه منم شروع شد...
شاید هیچوقت فکرشم نمیکردم که یه روزی . . .