گاه با عطر شقایق ...
گاه با رقص کبوتر ...
گاه با چهچهه ی بلبل عاشق ،
می توان یاد تو کرد ...
شعرکی گفت ...
و در آن شعر ، دگر بار ، تو را خواند ..
صدا زد نامت ...
و به ناگه ، همان عطر دل انگیز بهاری
از پی نام تو بر می خیزد ...
قلمم می رقصد ...
می نگارد ، حس سبز بودنت را
تا سراسر پُر شوم از شادی و شور ...
پر کشم تا اوج عاشق بودن و رنگی از دیوانگی بر روح و جان خود زنم!!!
این چنین است جانکم ...
گاه با لبخند زیبای رُخت
عاشقانه ... یک نفس ...
تا اوج رویا می روم ...!!!