موضوع رمان انتقام !
قسمتی از داستان:
یزدانی وارد اتاق شد و محکم پاهاشو بهم زد و دستشو کنار سرش گذاشتو محکمو با اقتدار گفت:بله قربان
بیا این پرونده هارو ببر
یزدانی اومدو پرونده ها رو برد همین موقعه تلفن به صدا دراومد
بله-
-سلام جناب(سرگرد)
بَه سلام مزدک خوبی چه عجب-
بابا روتو برم رو که نیست ازبس رفتی ماموریتو آدم کشتی پوست کلفت شدی-
خوب بابا غلط کردم بگو چیکار داری-
-جون تو هیچی فقط زنگ زدم حالتو بگیرم
بازی بازی با دم شیرم بازی-
هویی تو الان به چیت می نازی به اون درجه هات -
-مگه بده
نه والا کی گفته بده-
ببین من کلی کار دارم وقت شنیدن حرفای مفت تورو ندارما-
-چی شد باز آب روغن قاطی کردی
واقعا کار دارم مزدک-
باشه بابا مزاحم نمیشم زنگ زدم بگم شام بیا اینجا -
خیر باشه-
خیر بودنش که خیره تو بیا اونوقت من بهت میگم خیره یا شر-
برای دانلود رمان به صورت pdf وapk و jar به ادامه مطلب بروید . . .
دانلود این رمان زیبا برای آندروید:
دانلود این رمان زیبا برای جاوا:
دانلود این رمان زیبا pdf: