مگر که کلبه ی دل ها چقدر جا دارد؟
باید فراموشت کنم
چندیست تمرین می کنم
من می توانم ! می شود!
آرام تلقین می کنم
حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....
تا بعد، بهتر می شود ....
فکری برای این دلِ آرام غمگین می کنم
من می پذیرم رفته ای
و بر نمی گردی همین !
خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم
کم کم ز یادم می روی
این روزگار و رسم اوست !
این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین میکنم.
صدا میکنم “تو” را این “جانى” که میگویى جانم را میگیرد
نزن این حرف ها را، دل من جنبه ندارد
موقعى که نیستی دمار از روزگارم در مى آورد
میخواهمتــــــــــــــ…
ولـــــﮯ…
دورے…
خیلــﮯ خیلـﮯ בور
نه בستم به בستانـــــــت میرســב
نه چشمانم به نگاهتـــــ...
هـــروقت ڪـم می آورم...
مـی گـــویم : اصـــلا مهـم نیـــست...
امـا تــــــــــو خـــوب مـیدانی
نبـودنــــت چقـــدر بـرایــم مهـم اسـت... !
مردماني هستند که ميخواهند بدانند تو چه مرگــــتــــــ است ...
و وقتي بفهمند چه مرگــــتــ است ...
بهت ميگويند بس کن ...
انرژي منفي نفرست ...
اينجاست که سکوتــــــــــــ معنا پيدا مي کند ...
و تنهـــــــــــــــــــــــايي مي شود تنها چاره ... !
دل های پاک خطا نمیکنن ... سادگی میکنند و
امروز سادگی پاک ترین خطای دنیاست ....
گــريان شده دلـــــم….
همچـــون دختـــرکـــي لجبـاز…
پا به زمين مي کـــوبد…
تـــو را ميـــخواهد…. فقط “ تـــــــــو ” را…
هر چی مهربون تر باشی بیشتر بهت ظلم میکنن.
هر چی صادق تر باشی بیشتر بهت دروغ میگن.
هر چی خودتو خاکی تر نشون بدی کمتر ارزش قائلند.
هر چی قلبت رو آسونتر در اختیار بذاری راحت تر لهش میکنن
و اگر بدونند که منتظری احتیاج داری اندازه ی یه دنیا ازت فاصله می گیرند!