loading...
سایت عاشقانه 98لاو
قوانین

آخرین ارسال های انجمن
98love بازدید : 1176 جمعه 16 بهمن 1394 نظرات (0)
داستان عاشقانه ایرانی واقعی تصمیم آخر
داستان عاشقانه ایرانی واقعی تصمیم آخر
نادر داشت نفسهای آخر را می کشید،حتی دو،سه مرتبه فکر کردم واقعا مرده است،اما انگار هنوز روحش برای پرواز به آن دنیا آرامش لازم را نداشت. در نگاهش حرفی ناگفته می دیدم و می خواست با فشردن دستم چیزی را حالی ام کند.
با صدایی که بغض آلود بود رو به پزشکی که کنار تخت نادر نشسته بود کردم و نالیدم:
-دکتر یه کاری بکن،تو رو خدا نگذار بمیره!
دکتر که عاقل مردی پنجاه ساله بود،همان طور که نبض نادر را می گرفت و برای اینکه او صدایش را نشنود،به طرف من بر گشت و به آرامی گفت
-خانم . . .
 
ادامه این داستان زیبا را در ادامه مطلب بخوانید  . . .
khaterejoon بازدید : 5035 جمعه 08 خرداد 1394 نظرات (5)

داستان بغلم کن عشق خوبم

آن شب وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستش را گرفتم و گفتم “باید راجع به موضوعی باهات صحبت کنم”. او هم آرام نشست و منتظر شنیدن حرف‌های من شد. دوباره سایه رنجش و غم را در چشماش دیدم. اصلاً نمی‌دانستم چه طور باید به او بگویم، انگار دهنم باز نمی‌شد.
هرطور بود باید به او می‌گفتم و راجع به چیزی که ذهنم را مشغول کرده بود، با او صحبت می‌کردم. موضوع اصلی این بود که می‌خواستم . . .

 

بقیه این داستان عاشقانه زیبا را در ادامه مطلب بخوانید . . .

legolas_rings22 بازدید : 2048 جمعه 27 تیر 1393 نظرات (26)
قسمت دوم اولین داستان عاشقانه من علی
 
قسمت دوم اولین داستان عاشقانه من علی
قسمت اول داستان را از لینک زیر بخوانید:
 
 
 در به آرومی باز شد دیدم علی اومد تو...
 
 یه نفس راحت کشیدم یه پلک زدم دوباره به علی نگاه کردم خدایا چی میدیدم..؟؟؟؟؟
 
 روی صورت علی جای چندتا زخم بود... رد چاقو و چند جای صورتشم ورم کرده بود... دست چپش باند پیچی شده بود و تابلو بود یه اتفاق ناجوری واسش افتاده... خدایا چی شده ؟؟؟؟.....  با یه صدای خفه ای از استاد اجازه خواست که بشینه استادم بهش اجازه داد... لنگان لنگان اومد طرف من..........
 
 
 
همه بهش خیره شده بودن ولی اون سرش پایین بود.... آروم اومد نشست سر جاش کنار من.... تا رفتم بگم چی شده گفت امیر الان حوصله ندارم کلاس تموم شد برات توضیح میدم... استاد شروع کرد به درس دادن ولی مگه کسی حالیش میشد. همه ذهنشون درگیر علی بود. اونروز برخلاف روزهای دیگه که علی شاد و بشاش سر کلاس حاضر بود اینبار ساکت و آروم لام تا کام حرف نمیزد ......
 

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید . . .

98love بازدید : 1305 سه شنبه 21 آذر 1391 نظرات (1)

آهنگری بود که پس از گذران جوانی پر شر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال ها با علاقه کار کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد، حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد!

روزی دوستی به دیدنش آمده بود پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت: "واقعا عجیب است! درست بعد از اینکه تصمیم گرفتی مرد خدا ترسی بشوی، زندگیت بدتر شده. نمی خواهم ایمانت را تضعیف کنم اما با وجود تمام تلاش هایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده!"

آهنگر بلافاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بودو نمی فهمید چه بر سر زندگیش آمده است! اما نمی خواست سؤال دوستش را بدون پاسخ بگذارد، کمی فکر کرد و ناگهان پاسخی را که می خواست یافت.

این پاسخ آهنگر بود: در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار را می کنم؟ اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم تا اینکه فولاد شکلی را بگیرد که می خواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو می کنم، بطوریکه تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله می کند و رنج می برد. یک بار کافی نیست، باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم.

آهنگر لحظه ای سکوت کرد. سپس ادامه داد: گاهی فولاد نمی تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد باعث ترک خوردنش می شود. میدانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی در نخواهد آمد لذا آن را کنار می گذارم.

آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد: می دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساس سرما می کنم، انگار فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که می خواهم این است: "خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی که تو می خواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که می پسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده... اما هرگز مرا به میان فولادهای بی فایده پرتاب نکن!"

درباره ما
Profile Pic

98love.ir بزرگ ترین سایت عاشقانه مطالب عاشقانه,تصاویر عاشقانه,دل نوشته,اس ام اس عاشقانه

"هرگونه انتقاد و پیشنهادی پذیرفته می شود"

صفحه ما در گوگل

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    چی شد که سر از 98لاو درآوردی؟
    عضویت در سایت

    برای عضویت در سایت عاشقانه از لینک زیر استفاده کنید:

    عضویت

    عضویت در 98 لاو

    آمار سایت
  • کل مطالب : 2940
  • کل نظرات : 22529
  • افراد آنلاین : 78
  • تعداد اعضا : 55230
  • آی پی امروز : 415
  • آی پی دیروز : 106
  • بازدید امروز : 808
  • باردید دیروز : 250
  • گوگل امروز : 5
  • گوگل دیروز : 5
  • بازدید هفته : 1,185
  • بازدید ماه : 8,089
  • بازدید سال : 83,941
  • بازدید کلی : 130,653,793
  • موزیک پیشنهادی | علی اصحابی
    🎻 علی اصحابی، زندگیم
    98لاو همیشه همراه شماست !

    کانال 98لاو در تلگرام

    کانال 98لاو را دنبال کنید تا از آخرین متن و عکس های عاشقانه، آموزنده بهرمند شوید.همچنین جدیدترین موزیک ها و رمان های عاشقانه را دریافت خواهید کرد.

    برای عضویت با موبایل خود روی عکس بالا کلیک کنید.

    برای عضویت با کامپیوتر اینجا کلیک کنید.

    تولبار عاشقانه

    تولبار سایت عاشقانه 98 لاو

    با نصب تولبار سایت عاشقانه 98 لاو جدیدترین مطالب و تصاویر عاشقانه سایت را بالای مروگر خود به سادگی مشاهده کنید!

    نصب کنید