![داستان عاشقانه سمیرا و پویا داستان عاشقانه سمیرا و پویا](https://rozup.ir/up/mamadzar/Pictures/love-story.jpg)
سلام یه همه ی خواننده های این وبلاگ راستش الان که دارم این داستانو مینویسم امید زیادی
به گذاشتنش ندارم چون فک می کنم تو این همه داستانی که فرستاده میشه شاید داستان من
اصلا به چشم نیاد اما خب به هر حال من میفرستمش شاید یه روزی گذاشته شد من الان
۲۳ سالمه داستانم برمیگرده به زمانی که من دانش اموز دبیرستانی بودم نمیدونم چند نفر تو
این وبلاگ همسن منن اونایی که همسن من هستن خوب میدونن تا چند سال پیش ارتباطات
مثه امروز نبود اینترنت و خط و.. نبود مثه الان نبود که دوستی ها راحت باشه و هر
دختری به سن دبیرستان نرسیده حداقل یه پسر تو زندگیش اومده باشه زمانی که من
دبیرستانی بود یعنی دقیقا سال سوم دبیرستان بودم من نه خانوادم ثروتمند بودن نه فقیر تو
یه خانواده سطح متوسط به دنیا اومدم ولی خب تو تمام مراحل زندگیم از خدا و ایمان و..
دور نبودم زیاد دور نشیم از داستان سوم دبیرستان بودم که تو کلاسمون دو سه تا دختر
بودن که دوس پسر داشت و...
بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید...