![از لابلای برگ های دفتر شعرِ قدیمی ام از لابلای برگ های دفتر شعرِ قدیمی ام](https://rozup.ir/up/mamadzar/Pictures/Old-Poetry.jpg)
لابلای برگ های دفتر شعر قدیمی
شعر یک
به نام کوچکم که صدایم میزنی
قلب کوچگم پرمی کشد به سوی سرزمین وجودت
چه زمستان باشد و چه تابستان
چه مغموم و غمزده باشی
و
چه شاد و سرزنده
من همیشه برای خانه ات
سبدی پر از ستاره های دست چین شب های مهتابی مان می آورم
در را که به رویم بگشایی
لبانم به ناگاه لبخند میزنند
به روی ماهت
و خورشید
دوباره از دستان زندگی بخشت شعله ور می شود
وما میدانیم که فردا
خورشید چه پر حرارت می تابد بر گندم زارهای طلایی سرزمین وجودت ...
هفده شعر دیگر را در ادامه مطلب بخوانید. . .