دانلود رمان جدید عاشقانه کاشکی بفهمی برای موبایل و کامپیوتر
قسمتی از متن رمان :
افتاب مستقیم روی صورتش می تابید.مدام دستمال لنگ مانندی رو در می اورد و عرق پیشونیشو پاک میکرد.گهگاهی دستی به کمرش میکشید و عضلات پشتش رو ماساژ میداد.
ـ بابا…بده منم کمکت کنم.بخدا بلدم !
بیل باغبونی رو گرفتم دستم و تند تند زمین رو میکندم که بابام اومد دستمو گرفت.
ـ رها بابا…میدونم میخوای کمکم کنی.اما باور کن اینجوری فقط کار منو زیادتر میکنی دختر ! بذار زودتر گلکاری این باغچه رو هم تموم کنم که زودتر بریم خونه ! اخه من نمیدونم تو دختری یا پسر.عزیز من بشین تو خونه کنار مادرت، درستو بخون.اخه چرا انقدر تو توی کارای مردونه علاقه داری؟
ـ بابا اذیتم نکن دیگه…میدونی که دوست دارم اینجور کارا رو یاد بگیرم و علاقه ای هم به خونه موندن ندارم.اگه خونه بمونم همش با راحیل دعوامون میشه.مامانم کله منو میکنه به راحیلم که کاری نداره چون عزیز دردونست !
ـ رهااااا
ـ باشه باشه من تسلیم ! اصلا همینجا میشینم و دیگه حرفی هم نمیزنم.
و دستم رو به علامت سکوت گرفتم جلوی دهانم.همینکه اومدم بشینم، پام پیچ خورد و افتادم روی گلهایی که بابام کاشته بود.یهو داد بابام بلند شد و با بیل افتاد دنبالم.
ـ رهاااااااا….مگه دستم بهت نرسه دختر خرابکار ! تو نمیتونی دو دقیقه یه جا بشینی نه؟حالا امروزم به لطف جنابعالی دستمزد کمی بهم میدن.
هیچی نگفتم.
ـ باز دوباره تو قیافتو این شکلی کردی رها؟ ! صدبار گفتم لب و لوچتو با اون دماغتو این شکلی نکن شبیه موش میشی !
دانلود این رمان جدید در ادامه مطلب . . .
دانلود رمان برای جاوا: برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید:
دانلود رمان برای آندروید و کامپیوتر به صورت pdf: