loading...
سایت عاشقانه 98لاو
قوانین

آخرین ارسال های انجمن
taraneh-love بازدید : 2279 جمعه 16 اسفند 1392 نظرات (19)

سرگذشت تَــــرانه عشق - قسمت دهم، آخر

قسمت های قبلی:ترانه عشق

قسمت آخر ترانه عشق

اون ترم هم بالاخره تموم شد با همه سختیهاو دوریهاش و آخرین طناب ارتباط من و

شهریار قطع شد . تموم و من دیگه تمرین فراموش کردن میکردم .

هر روز هرشب هرساعت .............

تا دو سال و نیم بعد که یک روز که توی خونه نشسته بودم یک شماره ایرانسل

ناشناس بهم زنگ زد . جواب نمیدادم اما اون دائم پیغام میداد که بردار میخوام باهات

حرف بزنم . اما من بازم جواب نمیدادم تا اینکه اسممو آورد : ترانه کارت دارم .

دلم ریخت . 100 بار اون پیغام رو خوندم تا  . . .

 

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید. . .

taraneh-love بازدید : 1146 پنجشنبه 15 اسفند 1392 نظرات (4)

سرگذشت تَــــرانه عشق - قسمت نهم 

قسمت های قبلی:ترانه عشق

سرگذشت تَــــرانه عشق



فاصله این سه سال :

اوایل روزا و شبای بدی داشتم خیلی بد . 

شهریار دست از سرم برنمیداشت . خواب خوراک فکر تفریح هیچکدوم معنی


نداشت نه تا وقتی که شهریار توی هوام میپیچید و ولم نمیکرد همیشه یه سایه

نامرئی ازش همیشه و همه جا کنارم بود اما خوب نبود مهربون نبود اذیتم میکرد .




یادمه ترممون که تموم شد سه ماه نرفتم دانشگاه تا آبا از آسیاب بیفته ولی شدید 
مریض شدم دیگه اون ترانه قبلی نبودم دیگه با پسرا حرف نمیزدم دیگه سمتشون


نمیرفتم نه اینکه به عنوان دوست پسرا حتی فامیلامونم حس میکردن  . . .


بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید . . .

taraneh-love بازدید : 1399 سه شنبه 13 اسفند 1392 نظرات (10)

داستان عشق واقعی، قسمت هشتم.

قسمت های قبلی داستان را میتوانید از اینجا بخوانید: ترانه عشق

قسمت هشت تَــــــــــــرانه عشـــــــــــق-داستان عاشقانه ایرانی

کم کم داشتم دوتا حس مجزا و عجیب نسبت به شهریار پیدا میکردم عشق و نفرت

! گهگاهی که میدیدم دوستام میگن و میختدن و من خودمو مسخره یه آدم نامعلوم

کردم حرص میخوردم . گاهی مینشستیم به نقد کردن شهریار من و شیرین و مائده

. فکرشو کنید کارم به کجا کشیده بود که با مائده مینشستیم و راجع بهش حرف

میزدیم . حرفاش بوی خیانت میداد . بوی  . . . 

 

بقیه داستان را در ادامه مطلب...

taraneh-love بازدید : 1827 یکشنبه 11 اسفند 1392 نظرات (14)

داستان عشق واقعی، قسمت هفتم.

قسمت های قبلی داستان را میتوانید از اینجا بخوانید: ترانه عشق

داستان خفن ترانه عشق قسمت هفت

اونشب برام نمیگذشت انقدر فکر کردم انقدر فکر کردم که حالم بد شد . صبحش

رفتم زیر سُرم . شهریار پاکی که من توی ذهنم داشتم خیلی متفاوت با شهریاری

بود که من میشناختم . همیشه فکر میکردم چون خوشتیپ میگرده چون خوش

سر و زبونه دخترای زیادی دور وبرشن . فکر میکردم با همه دوسته میگه میخنده

اما شهریاری که همین چند ساعت پیش با من حرف زد شهریاری بود که از دخترا

استفاده میکرد تا نیازهاشو تامین کنه . یکی مالی یکی جسمی یکی ... حتی

تصورشم حالمو بدتر میکرد . فقط  . . .

 

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید . . .

taraneh-love بازدید : 1270 شنبه 10 اسفند 1392 نظرات (8)

داستا عشق واقعی، قسمت ششم.

قسمت های قبلی داستان را میتوانید از اینجا بخوانید:

ترانه عشق

القصــــه القصــــه

آره دوستای گلم اگه شما هم مثل من تا اینجای داستانمو حس کرده باشید حتما شما هم شهریارو دوست داشتید

نگرانش شدید همراهش شدید ازش دلخور شدید و عصبانی . 100 برابر اونچه که

شما حس کردید برای من اتفاق افتاد چون اونو دوست داشتم

چند روزی میشد دیگه حوصله هیچ کاری نداشتم . نمیدونستم چه کاری خوبه چه

کاری بد .

نمیدونستم کی دوسته کی دشمن .به حدی با مائده بدرفتاری میکردم که آخر یه

روز منو تنها صدا زد که حرف بزنیم .

م ( مائده ) : ترانه من نمیدونم تو چی فکر میکنی اما . . . 

 

بقیه داستان را در ادامه مطاب بخوانید . . .

taraneh-love بازدید : 1777 جمعه 09 اسفند 1392 نظرات (15)

داستان عشق واقعی، ترانه عشق.

قسمت پنج:

تمام راه تا خونه مث این فیلما که دوتا فرشته خوب و بد بالا سرت حرف میزنن انگار دونفر توی سرم حرف میزدن


یکی میگفت ای احمق باید وایمیسادی میدیدی چش بود

یکی میگفت حقش بود اصن به تو چه

قسمت پنجم ترانه عشق

با هیچکی حرف نزدم غذامو خوردم و رفتم بخوابم تازه داشت چرتم میبرد که

صدای زنگ اسمسم ازخواب پرونذم

شهریار بود : حالا دیگه میبینی من داغونم میذاری میری

ترانه : من نذاشتم برم من  . . .

 

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید . . .

taraneh-love بازدید : 1607 چهارشنبه 07 اسفند 1392 نظرات (10)

سرگذشت عشق واقعی

قسمت چهارم ترانه عشق

کم کم دیگه داشت از دست کارای شهریار دیوونه میشدم . یه روز خوب بود و یه

روز بد حتی وقتی بهش اسمس میدادم یا زنگ میزدم بیحال بود. یه بارم گفت ترانه

بذار به حال خودم باشم سراغمو نگیر . منم دیگه سراغشو نگرفتم سعی میکردم

حواسمو به چیزای دیگه پرت کنم به شهریار فکر نکنم . با شیرین که حرف


میزدم میگفت :

ش (شیرین ) : دیدی گفتم نرو سمت شهریار بس که خری هرچی

بهت میگم گوش نمیدی

ت : میگی چیکار کنم حالا

ش : هیچی خودتو تابلو کردی اومدی  . . .

 

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید . . .

taraneh-love بازدید : 1624 دوشنبه 05 اسفند 1392 نظرات (3)

داستان عاشقانه : ترانه عشق قسمت سوم

ترانه عشق

اونروز که از ماشین پیاده شدیم شهریار گفت هرموقع که کاری داشتی زنگ بزن از

قبل هماهنگ بشیم گفتم باشه و بعدم خداحافظی. چهار پنج روزی میگذشت نه

من به شهریار زنگ زدم نه اون . همدیگرو هم ندیدیم تا اینکه مجبور شدم واسه

پروژم پیگیرش باشم . بهش اسمس دادم :

- سلام خوبی ؟

- به به سلام ترانه خانوم . چه عجب یادی از ما کردی ( بعد یه ربع این جواب اومد )

خوبی؟

- ممنونم مزاحم نباشم میخواستم  . .

 

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید . . .

taraneh-love بازدید : 1700 یکشنبه 04 اسفند 1392 نظرات (7)

تــَــــــــــرانه عشق ( سرگذشت یک عشق واقعی و پیچیده )

قسمت اول

قسمت دوم:

سرگذشت عشقی واقعی و پیچیده


دیگه هیچی شبیه قبل نبود انگار ایمانم یه چیزایی حس میکرد . واقعا نمیدونم

برای چی انقدر برادرانه هوای منو داشت . میومد دنبالمون تا با هم برگردیم . هر

از چند گاهی هم یه تیکه های مینداخت :

- ای بابا خوب شد ما این فامیلو با هم آشنا کردیم

- شهریار شیطون شدیا چته؟

- من به شما دوتا مشکوکم

- ترانه به این فامیل ما اطمینان نکن
- ...

در هرصورت هیچکی از حرفای ایمان ناراحت نمیشد . ما فقط موقع رفت و

برگشت گاهی همو میدیدیم و حرف میزدیم همین . نه شماره ای نه قرار

بیرونی نه . . .

 

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید . . .

taraneh-love بازدید : 2462 جمعه 02 اسفند 1392 نظرات (13)

 اول سلام

دوم اینکه بالاخره قسمت شد تا منم داستانمو به صورت مستقل بذارم

و ازین بابت هم خوشحالم هم ممنونم قلب

سوم داستان رو از اول توی این بخش دارم میذارم و به این ترتیب میتونید از اول بخونیدشچشمک

چهارم امیدوارم خوشتون بیاد که مطمئنم

و آخرم اینکه دوستون دارم .خجالت

قسمت اول

تــَــــــــــرانه عشق ( سرگذشت یک عشق واقعی و پیچیده )- قسمت اول

از دیشب همش تو این فکرم که فردا چی میشه !

یکسره این پهلو اون پهلو میشم . بهاره ( خواهرم ) هم که نشسته روی زمینو

خیره شده به من که مثل دیوونه ها به خودم می پیچم . آخه فردا نتایج کنکور میاد .

دلشوره دارما نه ازینکه قبول نشم ازینکه کی میخواد جواب مامان بابارو بده .میگیرم

میخوابم دعا میکنم صبح نشه . ***صبح زودتر از همیشه پا میشم دورو برمو نگاه

می کنم و میبینم همه خوابن به روی خودم نمیارم میگیرم بخوابم. پنج دقیقه نشده

یه دستی میاد روی شونه ام مامانه


- پاشو بسه هرچی خوابیدی دختر پاشو تا صبح خوابم نبرده بلند شو

ببینم چی شد این کنکورت.


من : یه کم دیگه بخوابم پا میشم .


اما  . . .

بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید . . .

درباره ما
Profile Pic

98love.ir بزرگ ترین سایت عاشقانه مطالب عاشقانه,تصاویر عاشقانه,دل نوشته,اس ام اس عاشقانه

"هرگونه انتقاد و پیشنهادی پذیرفته می شود"

صفحه ما در گوگل

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    چی شد که سر از 98لاو درآوردی؟
    عضویت در سایت

    برای عضویت در سایت عاشقانه از لینک زیر استفاده کنید:

    عضویت

    عضویت در 98 لاو

    آمار سایت
  • کل مطالب : 2940
  • کل نظرات : 22529
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 55230
  • آی پی امروز : 81
  • آی پی دیروز : 368
  • بازدید امروز : 135
  • باردید دیروز : 1,732
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 3,736
  • بازدید ماه : 10,640
  • بازدید سال : 86,492
  • بازدید کلی : 130,656,344
  • موزیک پیشنهادی | علی اصحابی
    🎻 علی اصحابی، زندگیم
    98لاو همیشه همراه شماست !

    کانال 98لاو در تلگرام

    کانال 98لاو را دنبال کنید تا از آخرین متن و عکس های عاشقانه، آموزنده بهرمند شوید.همچنین جدیدترین موزیک ها و رمان های عاشقانه را دریافت خواهید کرد.

    برای عضویت با موبایل خود روی عکس بالا کلیک کنید.

    برای عضویت با کامپیوتر اینجا کلیک کنید.

    تولبار عاشقانه

    تولبار سایت عاشقانه 98 لاو

    با نصب تولبار سایت عاشقانه 98 لاو جدیدترین مطالب و تصاویر عاشقانه سایت را بالای مروگر خود به سادگی مشاهده کنید!

    نصب کنید